|
در یک شهربازی، پسرک سیاهپوستی به یک بادکنکفروشی نگاه میکرد. بادکنکفروش یک بادکنک قرمز را رها کرد تا در آسمان اوج بگیرد و جلب مشتری کند. بادکنکفروش با همین منظور یک بادکنک آبی و سفید را هم رها کرد. بادکنکهای سبکبال به آسمان رفتند و اوج گرفتند. پسرک سیاهپوست هنوز به تماشا ایستاده و به یک بادکنک سیاه خیره شده بود! سپس جلو رفت و از بادکنکفروش پرسید: ببخشید آقا! اگر بادکنک سیاه را رها میکردید ، آیا مثل بادکنکهای قبلی به طرف بالا اوج میگرفت؟! مرد بادکنکفروش که انسانی مهربان بود، لبخندی زد و با دندان، نخی را که بادکنک سیاه را نگه داشته بود برید و بادکنک به طرف بالا اوج گرفت. سپس رو به پسرک کرد وگفت: آن چیزی که سبب اوج گرفتن بادکنکها میشود رنگ آن نیست، بلکه چیزی است که در درون خود بادکنک قرار دارد. انسانیت به کمال است نه به جمال و آنچه سبب اوج گرفتن انسان میشود نوع نژاد، رنگ، جنس و.. نیست، بلکه به طرز تفکر و اندیشه او برمیگردد. برچسبها: |
|
[ طراحي : قالب سبز ] [ Weblog Themes By : GreenSkin.ir ] |